یادداشتهای شبانه

https://sovietbeing.wordpress.com

غزه و راه سازمان ملل متّحد

نوام چامسکی

– پیرمردی در غزه پلاکاردی با این نوشته در دست داشت: «شما آب را از من گرفتید، درختان زیتونم را آتش زدید، خانه­ام را ویران کردید، مرا از نان خوردن انداختید، زمینم را دزدیدید، پدرم را زندانی کردید، مادرم را کشتید، کشورم را بمباران کردید، برایمان قحطی به بار آوردید، ما را به خاک سیاه نشاندید. امّا کسی که باید سرزنش شود منم: زیرا در پاسخ یک راکت به سمتتان شلیک کرده­ام.»

پیام این پیرمرد زمینه­ی درستی برای روزشمار تنبیهات بیرحمانه­ی نوار غزّه فراهم می­آورد. این کلمات مفیدند امّا هر گونه تلاش برای تعیین نقطه­ی شروع محاصره نه تنها کمکی به ما نمی­کند بلکه گمراه­کننده نیز هست. زیرا می­توان ردّ جنایات تا سال 1948 پی گرفت؛ به زمانی که صدها هزار فلسطینی در جریان جکومت وحشت جان باختند یا توسط نیروهای اشغالگر اسرائیلی به غزه رانده شدند. این نیروها تا سال­ها پس از آتش-بس رسمی، فلسطینیان را در آنسوی مرزها دنبال می­کردند. وقتی اسرائیل در سال 1967 نوار غزّه را اشغال کرد، آزار و اذیّت جمعیّت شکل تازه­ای به خود گرفت. هدف ارتش اسرائیل این بود که پناهندگان را (و نیز در صورت امکان باقی جمعیّت) به سمت صحرای سینا براند.

تبعید از کرانه­ی باختری رود اردن شدت بیشتری داشت. در آنجا اسرائیل برای جلوگیری از بازگشت رانده­شدگان، با زیر پا گذاشتن مصوبّات شورای امنیّت، به وسایل مزورّانه­ای متوسّل شد. فقط پس از جنگ بود که دلایل این اقدام در بحث­های داخلی روشن شد. نخست وزیر آتی، گلدا می­یر، به اطلاع هم­حزبی­هایش رساند که اسرائیل باید با «خلاص شدن از شرّ اعراب» نوار غزّه را برای خود نگه دارد. دایان، وزیر دفاع و سایر اعضای کابینه توافق خود را اعلام داشتند. نخست­وزیر اشکول چنین توضیح داد که نمی­توان به رانده­شدگان اجازه­ی بازگشت داد زیرا «اسرائیل نمی­تواند افزایش جمعیّت اعراب را بپذیرد». او با اشاره به مناطق تازه اشغال شده، آن­ها را به طور تلویحی جزئی از خاک اسرائیل به حساب آورد. کلیه­ی نقشه­های اسرائیل مطابق با این گفته­ها تغییر کردند و خط سبز (مرزهایی که به لحاظ بین­المللی به رسمیّت شناخته شده بودند) محو شد. امّا نشریّات قصد و غرض اسرائیل را پنهان می­کردند و با این کار نگذاشتند تا ابا ابان، سفیر سازمان ملل، در مجمع عمومی به اسرائیل فشار بیاورد.2

احتمالاً اهداف اسرائیل هنوز پابرجایند و در اکراه مصر از گشودن مرزها بر روی عبور و مرور آزادنه­ی مردم و کالا­ها دخیلند. البته کنترل این مرزها در اصل در دست نیروهای آمریکاست.

موج خشونت کنونی آمریکا و اسرائیل به ژانویه­ی 2006 برمی­گردد. یعنی هنگامی که فلسطینی­ها در نخستین انتخابات آزاد جهان عرب، به «راه اشتباه» رأی دادند. آمریکا و اسرائیل به یک باره «رأی­دهندگان خدانشناس» را گوشمالی سختی دادند و برای برانداختن دولت برگزیده، کودتایی نظامی را تدارک دیدند. این واکنش رویّه­ای عادی است. در سال 2007 وقتی که مبادرت به کودتا شکست خورد و دولت برگزیده­ی حماس کنترلش را بر کلّ نوار غزّه تثبیت کرد، تنبیه­ها به نحو رادیکالی تشدید شدند.

البته نسخه­ی استاندارد این رویدادها بدون درد و خونریزی بود. به طور مثال روزنامه­ی نیویورک تایمز در 29 نوامبر 2007 نوشت: «حماس با برنده شدن در انتخابات سال 2006 مناطق فلسطینی، به فضای سیاسی راه پیدا کرد. امّا با توجّه به مخالفت دول غربی، نتوانست به حکومت برسد و عاقبت در سال 2007 با توسّل به زور کنترل نوار غزّه را در دست گرفت. امّا این کار صرفاً نفاق سیاسیش را با فتح و با حکومت خودگردان فلسطین عمیق­تر خواهد کرد.»

اسرائیل با بی­توجهی به آتش-بس یکجانبه­ی حماس پس از انتخابات 2006، حملاتی را به نوار غزّه ترتیب داد که منجر به قتل 660 فلسطینی شد. اکثر کشته­شده­گان شهروندان عادّی و دست­کم یک-سوم آن­ها کودکان بودند. تشدید حملات در سال 2007 منجر به مرگ 816 فلسطینی شد، 360 شهروندعادی و 152 کودک. بر اساس گزارشات سازمان ملل، نیروهای اسرائیلی از آوریل 2006 تا جولای 2012، 2879 فلسطینی را به قتل رساندند. طیّ همین دوره، ده­ها اسرائیلی نیز توسط آتش­بار غزّه کشته شدند.

آتش­بس سال 2008 که حماس آن را پذیرفته بود، در ماه نوامبر توسط رژیم اسرائیل شکسته شد. در ماه دسامبر، اسرائیل با بی­توجّهی به پیشنهادات آتش­بس، یک سری عملیّات جنگی دیگر را نیز ترتیب داد. چنین مسائلی به همین ترتیب ادامه داشت. حماس بر حسب اجماع بین­المللی بر راه حل «همزیستی دو دولت»، طرف مقابل را به برقراری آتش­بس و حلّ و فصل سیاسی بحران دعوت می­کرد. این ایالات متحده است که از سال 1967 با وتو کردن راه حل ارائه شده توسّط دول عربی در شورای امنیّت، راه صلح را سد کرده است. طی جنگ غزه، اسرائیل و آمریکا همچنان بر ردّ دعوت­های حماس اصرار ورزیدند.

در اواخر سال 2012، آمریکا کوشید جلوی تصمیم مجمع عمومی سازمان ملل (یعنی ترفیع جایگاه فلسطین به «دولت ناظر غیرعضو») را بگیرد. اما تلاش­هایش به نتیجه نرسید و ایالات متحده در 29 نوامبر، در انزوایی بین­المللی تنها ماند. در سالگرد رأی 1947 مجمع عمومی به تقسیم فلسطین، مصوّبه­ی حضور فلسطین در مجمع عمومی با اکثریت قاطع آرا به تصویب رسید. دلایلی که واشنگتن، خیلی رکّ و پوست­کنده در مخالفت با مصوّبه اقامه کرد، افشاگرانه بودند: ممکن است فلسطین در رابطه با جنایات اسرائیل و ایالات متحدّه، به دادگاه بین­المللی جنایات جنگی روی بیاورد. آن هم جنایاتی که بنا به دلایل آشکار نمی­توانند مورد پیگرد قضایی قرار بگیرند. نیویورک تایمز چنین گزارش داد که دومین دغدغه­ی آمریکا این بود که «شاید فلسطین از این رأی برای عضویّت در برخی آژانس­های خاصّ سازمان ملل استفاده کند.» در این صورت واشنگتن مجبور می­شود سرمایه­اش را از این سازمان­های بین­المللی بیرون بکشد. مثلاً در سال 2011، پس از آنکه یونسکو جرأت کرد فلسطین را به عنوان عضو بپذیرد، آمریکا سرمایه­گذاری­هایش را در این نهاد قطع کرد. زیرا ارباب نافرمانی را تاب نمی­آورد.

اسرائیل هشدار داده بود که در صورت تصویب پیشنهاد فلسطین، «دیوانه» خواهد شد. اسرائیل یک بار دیگر نیز در دهه­ی 50 تهدید کرده بود که اگر جامعه­ی جهانی بر خلاف میلش عمل کند «دیوانه» خواهد شد – هشداری که در آن دوره بیشتر از امروز معنی نداشت. البته اسرائیل چند ساعت پس از رأی سازمان ملل، رسماً اعلام کرد که مصمّم است تا شهرک سازی را در منطقه­ی E1 پیش ببرد. این طرح دامنه­ی بخش­های از اورشلیم را که به طور غیرقانونی ضمیمه­ی شهرک معاله شده بود، عملاً تا اراضی اریحا گسترش می­داد. اگر باریکه­ی منطقه­ی E1 توسط شهرک­های یهودی­نشین بسته شود، کرانه­ی باختری به دو قسمت مجزّا تقسیم خواهد شد. رئیس­جمهوری قبلی آمریکا شهرک­سازی­های غیرقانونی اسرائیل را در منطقه­ی E1 را متوقّف کرد. از این رو رژیم اسرائیل مجبور شد اقداماتش را تحت پوشش­هایی از قبیل تأسیس پاسگاه پلیس به انجام برساند. با این تفاسیر باید گفت اوباما خیلی بیشتر از اعقابش از اعمال جنایت­کارانه­ی اسرائیل حمایت کرده است.

آمریکا و اسرائیل بر «مذاکرات مستقیم» به عنوان تنها «راه صلح» پافشاری می­کنند. آن­ها همچنین بر پیش­شرط­های دشوارشان اصرار می­ورزند: مذاکرات باید تحت رهبری آمریکا انجام گیرد، مثل آنکه بگوییم قطر میانجی تعارضات فرقه­ای در سوریه باشد. یکی دیگر از پیش­شرط­های ضمنی مذاکرات این است که بایستی به گسترش شهرک­سازی­های اسرائیل اجازه داد که به شکلی دیگر تداوم یابد. (مثلاً در دوره­ی ده ماهه­ی «تعلیق»: واشنگتن در حالی که مخالفتش را با شهرک­سازی ابراز می­داشت، حمایت­های لازم را فراهم می­کرد.) امّا مذاکره­ی حقیقی تنها در سایه­ی حمایت کشوری بی­طرف رخ خواهد داد که حیثیتی بین­المللی داشته داشته باشد؛ شاید برزیل. در این مذاکره ایالات متحده و اسرائیل در یک طرف میز خواهند نشست و الباقی جهان در طرف دیگر.

دعوت بی­پایه و اساس به «مذاکرات مستقیم»، یکی از تاکتیک­های قدیمی اسرائیل است. اسرائیل به این شیوه از پیمودن مسیر توافق دیپلوماتیکی که مانع پروژه­های توسعه­طلبانه است سر باز می­زند. بعد از جنگ 1967، گلدا می­یر و شرکائش در حزب کارگر اسرائیل، تقدیر گرمی از ابا ابان به عمل آوردند. آخر این دیپلومات محترم موفّق شد «استراتژی صلح­دوستانه­ی اسرائیل» را در سازمان ملل پیش ببرد. البته ما می­دانیم این استراتژی مبتنی بر تأخیر و تعلّل و آشفتگی بود و دست آخر هم به شکل «سیاست خارجی فریب دائمی» درآمد. در آن زمان، چنین تاکتیک­های خشم مقامات رسمی ایالات متّحده را برمی­انگیخت؛ آنان به شدّت هر چه بیشتر، ولو بدون نتیجه، اعتراض می­کردند. امّا از آن روزها تا اکنون خیلی چیزها عوض شده­اند. به خصوص از وقتی که کسینجر کنترل سیاست خارجی را در دست گرفت، همان زمانی که آمریکا بر سر مسأله­ی فلسطین حساب خود را کاملاً از باقی جهان جدا کرد.

پیشینه­ی عمل تأخیر به نخستین خانه­سازی­های صهیونیستی برمی­گردد، زمانی که اسرائیل در پی «آفریدن واقعیّات» زمینی بود و در عین حال می­کوشید اهدافش را مبهم نگه دارد. سازمان صهیونیسم حتّی دعوت به «جمهوری یهودی» را تا می 1942 به طور رسمی اعلام نکرد.

به غزّه بازگردیم. یکی از عناصر آزار و اذیّت بی­پایان مردم، «منطقه­ی حفاظت­شده»ی اسرائیل در دل غزّه است که تقریباَ نیمی از زمین­های قابل کشت منطقه را در بر می­گیرد. ارتش از ورود مردم عادّی بدانجا ممانعت به عمل می­آورد. در سپتامبر 2005 اسرائیل شهرک­نشین­ها را به دیگر مناطق سرزمین اشغالی منتقل کرد. از آن زمان تا سپتامبر2012، نیروهای امنیتی اسرائیل، 213 فلسطینی را در منطقه­ی حفاظت­شده به قتل رساند­ه­اند. 154 نفر از کشتگان، کسانی بودند که در اقدامات خشونت­آمیز شرکت نداشتند، 17 نفرشان کودک بودند.

از ژانویه­ی 2012 تا آخرین جشن خونی که اسرائیل در 14 نوامبر به راه انداخت (رکن عملیّاتی دفاع) مطابق گزارش­ها فقط یک اسرائیلی در آتش­بار غزّه کشته شد. در همین زمان آتش­بار اسرائیل 78 فلسطینی را به قتل رساند. کلّ داستان حتّی از این هم پیچیده­تر و به طور قابل ملاحظه­ای کثیف­تر است.

طیّ این سال­ها، غزّه در سطح بقای صرف نگاه داشته شده و تحت محاصره­ی زمینی، دریایی و هوایی بوده است. طبق گزارش­های سازمان ملل، در اثنای آخرین حمله 40 درصد از داروهای ضروری و بیش از نیمی از اقلام درمانی نایاب شده بودند. نخستین مجموعه عکس دهشت­باری که از غزّه مخابره شد، دکتری را نشان می­داد که لاشه­ی سوخته شده­ی چند کودک مرده را در آغوش گرفته بود. این دکتر، مدیر و سرپرست بخش جراحی بیمارستان خان یونس بود که من او را چند هفته قبل ملاقات کرده بودم. به یاد دارم که چگونه سودازده و نومید، داروهای ساده و تجهیزات جراحی مورد نیاز را درخواست می­کرد. این فقط یکی از جنایات محاصره­ی آمریکایی-اسرائیلی به همدستی مصر بود.

نرخ تلقات اپیزود نوامبر در حد متوسّط بود: 6 نفر اسرائیلی و بیش از 160 نفر فلسطینی شامل بر شمار فراوانی کودک مردند. سه تن از کشته­ها روزنامه­نگار بودند. توجیه رسمی اسرائیل این بود که: «اهداف ما کسانی­اند که به نحوی از انحاء به فعالیّت­های تروریسم مربوطند.» خبرنگار نیویورک تایمز حین گزارش «اعدام­» چنین نوشت: «قتل اعضای رسانه­های خبری را می­توان به سادگی با عبارت غیرشفافی چون «مرتبط با فعالیّت­های تروریستی» توجیه کرد.»

همه چیز در غزه ویران شد. اسرائیل پیشرفته­ترین تجهیزات نظامی ایالات متحده را برای قتل عام و تخریب شهر به کار برد. رژیم اشغالگر بر حمایت دیپلماتیک آمریکا نیز تکیه داشت. ایالات متحده طبق معمول دعوت به آتش-بس  را در شورای امنیت متوقّف کرد.

چنین رفتارهایی تصویر جهانی اسرائیل را به گند کشیده­اند. تصاویر ترور و تخریب و ماهیّت این جنگ، آبرویی برای «اخلاقی­ترین ارتش جهان» باقی نگذاشته است. دست کم میان مردمی که چشم بینا دارند اینطور است.

دستاویزهای تجاوز اخیر، همان توجیهات همیشگی بودند. می­توانیم از اعلامیه­های قابل پیش­بینی جنایتکاران اسرائیل و واشنگتن صرف نظر کنیم. امّا حتّی محجوب­ترین افراد باز هم می­پرسند وقتی اسرائیل با رگباری از موشک­ها مورد حمله قرار می­گیرد چکار باید بکند؟ سؤالی است به ظاهر بیطرفانه که البته پاسخ­های سرراست فراوانی هم دارد.

نخستین پاسخ – رعایت قوانین بین­المللی است که استفاده از زور بدون نظارت شورای امنیت را فقط در یک مورد مجاز می­شمارند: دفاع از خود، آن هم پس از اطلاع­رسانی به شورای امنیّت در مورد تجاوز نظامی. (منشور سازمان ملل متّحد، مادّه­ی 51) اسرائیل به خوبی از این قانون آگاه است. جنگ 1967 همین مسیر را پیمود، صدالبتّه وقتی مشخّص شد که خود اسرائیل آغازگر جنگ بوده است، درخواست استینافش به جایی نرسید. اسرائیل دیگر هرگز این مسیر را نپیمود، زیرا خوب می­دانست که در مباحثات شورای امنیّت چه چیزهایی فاش خواهد شد.

یک پاسخ «تنگ­نظرانه» (!) دیگر این است که اسرائیل پیشنهادات آتش­بس را که تا پیش از آغاز عملیّات 14 نوامبر امکان­پذیر به نظر می­رسیدند، بپذیرد.

پاسخ­های بیشتری نیز وجود دارند. به طور مثال می­توان از واکنش چین به شورش­های ایالت خین­جیانگ غربی در سال 2012 یاد کرد که در جریان آن «توده­ی مردم اویغور، با سازمان دادن گشتهای شهر، چینی­های بیچاره را تا سر حدّ مرگ کتک می­زدند.» هو جینتائو، رئیس­جمهور چین برای کنترل وضعیّت، خود را به سرعت به ایالت مزبور رساند، رهبران ارشد تشکیلات امنیّتی اخراج شدند و پروژه­های توسعه­ای گسترده­ای به راه افتادند تا ریشه­ی بنیادی ناآرامی را سر و سامانی دهند.

واکنشی متمدّنانه در غزّه نیز امکان­پذیر است. ایالات متحده و اسرائیل می­توانند از تجاوزهای مداوم و بیرحمانه دست بکشند؛ می­توانند مرزها را بگشایند و بازسازی غزّه را آغاز کنند – حتّی اگر این کار در خیالات ما نگنجد، توانایی آن را دارند تا بابت دهه­ها خشونت و سرکوب غرامت بپردازند.

در قرارداد آتش­بس چنین قید شده است که اقدام برای پایان دادن به محاصره و هدف نگرفتن افراد مقیم مناطق مرزی، «بایستی ظرف 24 ساعت پس از انعقاد آتش­بس به انجام برسد.» در حقیقت هنوز که هنوز است کوچکترین قدمی در این جهت برداشته نشده است. همچنین هیچ نشانی از طرف اسرائیل و آمریکا به چشم نمی­آید که راغب باشند سیاست جداسازی نوار غزّه از کرانه­ی باختری و نقض معاهدات اسلو را لغو کنند؛ شهرک­سازی غیرقانونی را پایان دهند؛ در پی تضعیف همزیستی سیاسی نباشند؛ برنامه­ی توسعه­ی کرانه باختری را اجرا نکنند یا به هر شکل دیگری از یاغی­گری دهه­های گذشته دست بکشند.

بالاخره یک روز خواهد رسید که جهان به دادخواستی پاسخ دهد که راجی سورانی، وکیل شناخته شده­ی غزّه­ای در زمینه­ی حقوق بشر تنظیم کرده است – این دادخواست درست وقتی نوشته شد که بمب­ها یک بار دیگر بر سر شهروندان بی­دفاع غزّه باریدن گرفته بودند. آن روز باید هر چه زودتر فرا برسد. زیرا «ما خواهان عدالت و پاسخگویی هستیم. ما رؤیای یک زندگی عادّی را در سر می­پرورانیم که توأم با آزادی و منزلت است.»

(مترجم: خبات)

1 دیدگاه برای “غزه و راه سازمان ملل متّحد

  1. احمد
    19/08/2013

    دستت درد نکنه برادر …

بیان دیدگاه

اطلاعات

این ویودی در 18/08/2013 بدست در ترجمه ها فرستاده شده و با , برچسب خورده.

آخرین نظرات

سالار در درسی از سیصد و پنجاه اوین
سالار در سرمایه‌داری و فاشیسم – روی…
یادداشت‌های شبانه در مزاروش و لنین – سیریل…
فولاد راستین در بعد از اودسا «انسان ماندن» خود…
یادداشتهای شبانه در ما و مجلس