در این روزها که دعوای زرگری کارگزاران و اصولگرایان از نو داغ شده است، بد نیست نگاهی به سابقهی چنین نزاعهایی بیاندازیم:
کارگزاران، از همان ابتدای دههی 1370 خواهان «رفع سوءتفاهمات با غرب» بودند و کوشش میکردند با انجام اصلاحاتی، نظر مساعد کشورهای سرمایهداری پیشرفته را به خود جلب کنند. در سمت مقابل اصولگرایان از وضعیّت جدید احساس خطر میکردند. زیرا روابط دوستانه با غرب، میتوانست همهی ادعاهایشان را دربارهی ضدیّت اسلام با غرب دود هوا کند. اگر تضاد اسلام-غرب اعتبارش را از دست میداد دیگر با خروارها خروار استدلال نمیشد سلسلهمراتب عمودی اصولگرایی را توجیه کرد. مخالفت اصولگرایان با سیاست خارجی کارگزاران به جایی رسید که آقای خامنهای در پیامی به مناسبت 13 آبان 1372، علناً آقای هاشمی رفسنجانی و دارودستهاش را «سادهلوح» نامید. البته سیاست آشتی با غرب به همین سادگی از پا ننشست و علیرغم همهی مقاومتها خود را سر پا نگه داشت. از طرف دیگر این آشتی در ظاهر به نفع طبقهی کارگر ایران نیز بود. چرا که دولت هاشمی رفسنجانی به ناچار برای ادغام در اقتصاد برونمرزی، یکسری از مقاولهنامههای سازمان جهانی کار را امضا کرد. تا اینجای کار همه چیز به خوبی و خوشی میگذرد و ظاهراً میتوان تصدیق کرد که تضاد اصولگرایان-کارگزاران، مهمتر از تضاد کار-سرمایه بوده است.
مشکل از وقتی شروع شد که کارگران صنعت نفت، از پائیز 1375، حرکتی تودهای را حول مطالبات زیر آغاز کردند: افزایش دستمزدها، حق داشتن تشکّل مستقل، و انعقاد قراردادهای عادلانه. شجاعت این پرولترهای ناراضی ستودنی بود. علیرغم همهی بگیروببندها و تهدیدها و شکنجهها، آنان نه تنها دست از اعتراض و اعتصاب برنداشتند، بلکه با عزمی راسختر از پیش حول مطالباتشان متحد شدند و هر هفته در یکی از واحدهای تولیدی دست به اعتصاب میزدند. البته این جنبش در اسفند 1375 کمابیش آرام شد. وقتی عید 1376 فرارسید، دولت وقت میپنداشت با فورمول جادوییاش (سرکوب+عیدانههای سر سال) توانسته است سر و ته قضیه را جمع کند. اما ناگهان در فروردین همان سال غافلگیر شد: کارگران معترض با تحصّنی 2000 نفری در برابر ساختمان وزارت نفت، از نو جان گرفتند. تو گویی آنان فقط به این خاطر موقّتاً سکوت کرده بودند تا بتوانند برای فریادی رساتر گلو تازه کنند. هیچ کس، حتّی سازمانهای امنیّتی، حتی خوشبینترین چپهای روز، انتظار چنین چیزی را نداشت. دولت وقت در واکنش به این رسوایی و آبروریزی، که در نوع خود بیسابقه بود، سراسیمه یگانهای ضد شورش را به محل اعتراض (خ فاطمی) فرستاد. البته شورشی در کار نبود: طبقهی کارگر در این روز فقط میخواست قدرت سازماندهی خویش را در آرامش کامل به رخ سرمایه بکشد. وقتی 2000 کارگر متحصّن به تهدیدهای نیروهای امنیّتی وقعی ننهادند، سرکوب خیابانی آغاز شد. یگانهای ضد شورش و لباسشخصیها توانستند به مدد باتوم و اشکآور و وحشت، کار را یکسره کنند. در پایان روز، بیش از 50 نفر از کارگران بازداشت شده بودند که عدهی زیادی از آنها در ماههای آتی، توسط «دادگاه صالحه» به حبس، شلاق و اخراج دائم از کار محکوم شدند. 4 ماه بعد انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و جامعهی مدنی (بورژوایی) از شوق صدرنشینی خاتمی، کل ماجرا را به فراموشی سپرد.
اما جامعهی کارگری به سادگی تاریخ را فراموش نمیکند: رابطه با غرب هیچ از مشکلات تودههای کارکن را حل نکرد. دول بشردوست غربی نیز به این سرکوبها بیتفاوت ماندند. در این میان فقط سندیکاها کارگری کشورهای سرمایهداری پیشرفته بودند که علیه دولت وقت ایران موضع گرفتند. برای مثال فدراسیون ملّی سندیکاهای کارگران صنایع شیمیایی فرانسه در نامهیی خشم و انزجار خود را از سرکوب پرولتاریای ایران به هاشمی رفسنجانی ابلاغ کرد. مزدبگیران فرانسوی در این نامه به رفسنجانی تذکر داده بودند که او به موجب مقاولهنامههای امضاشده، حق اعتصاب و ایجاد تشکل آزادانهی کارگران را به رسمیت شناخته است. آنان تهدید کرده بودند که برای پایان دادن به سرکوب، اعتصاباتی را در کشور خود به راه میاندازند و سرمایهداران و دولت خویش را مجبور خواهند کرد از همکاری با صنایع پتروشیمی ایران دست بشویند. متأسفانه اعتصاب کارگران فرانسوی هم بینتیجه ماند. زیرا مدیران صنایع پترشیمیایی (مثلاً توتال) ارادت خاصی به سید محمد خاتمی داشتند. زیرا میتوانستند در پناه گفتگوی تمدنها، بهتر از پیش طبقهی کارگر را بچاپند. به این ترتیب بود که نخستین موج مقاومت کارگری پساانقلابی در دههی 1370 فرونشست تا بار دیگر در دههی 1380، با نیرویی بزرگتر از نو زنده شود.
کسانی که دولت روحانی و ادغام در اقتصاد جهانی را کلید حل مشکلات طبقهی کارگر میدانند، چنانکه گویی هنوز در دههی 1370 به سر میبریم، بدون شک همدستان نظام سرکوبگر سرمایه هستند.
آخرین نظرات