یادداشتهای شبانه

https://sovietbeing.wordpress.com

دو مقاله از آنتونیو گرامشی درباره دمکراسی و انتخابات

.

یک – انتخابات و آزادی

21 آوریل 1921

معنای واقعی و ذاتی برابری بورژوازی، کم کم در تمامی جنبه­های واقعِیّت عریانش آشکار می­شود. دیگر حتّی شب­زده­ترین و عقب­افتاده­ترین لایه­های پرولتاریا هم می­توانند آن را بفهمند.

بورژوازی صنعتی و ارضی، هزاران هزار روزنامه و نشریّه چاپ می­کند: کلّ صنعت نشر در اختیار این طبقه است. پرولترها با منابع خویش، تنها می­توانند تعداد معدودی روزنامه را به چاپ برسانند. دون­مرتبگی طبقه­ی بی­چیز به خاطر تخریب­هایی که [اخیراً] رخ داده­اند و تهدیداتی که بر سر کارهای چاپی پیرو احزاب طبقه­ی کارگر آوار می­شوند، حتّی از این هم مضحک­تر شده است. در میان هزاران روزنامه­ی بورژوازی، حتّی یکی­اش هم به دست پرولترها نابود نشده است. اما از روزنامه­های کم تعداد طبقه­ی کارگر، تا کنون Il Lavoratore از تریسته، Il Proletario از پولا، La Difesa از فلورانس، La Giustizia از  رجیو امیلیا و Avanti! – هر دو نسخه­ی میلان و رم دچار نابود شده­اند.

بورژوازی صنعتی و ارضی ده­ها هزار سالن همایش، تئاتر و سینما در اختیار دارد. می­تواند هوادارنش را با آرامش کامل در این مکان­ها گرد آورد و همه­ی تبلیغاتی را که مفید به نظر مفید می­رسند اجرا کند. امّا همین یکی دو تا بنای طبقه­ی کارگر، تالارهای حزب کارگری و بخش­های سوسیالیستی و کمونیستی در آتش سوزانده می­شوند. حتّی خیابان­ها را هم بر توده­های مردمی روا نمی­دارند: مکانی که پرولتاریا می­تواند به صورت طبیعی و بی­هیچ هزینه­ای در آن جمع شود، به کمین­گاه و میدان حمله­های غافلگیرکننده تبدیل شده است. طبقه­ی کارگر برای حفظ تسلّطش بر خیابان­ها مجبور است روز و شب در حالت آماده­باش باشد؛ نه برای کار به کارخانه برود و نه برای استراحت به خانه. یک صد فرد مسلّح [را در نظر بگیرید] که مصونیّتشان برای ارتکاب هر نوع خشونت محتملی تصمین شده است، که کمک بی­قید و شرط نیروهای انتظامی را پشت سر خود دارند؛ که هیچ وظیفه­ای در قبال کار تولیدی بر عهده­ی آن­ها نیست و می­توانند برای اجرای برنامه­ی گسترده از نقطه­ای به نقطه­ی دیگر نقل مکان کنند. همین افراد برای کیش و مات کردن پرولتاریا و محرومیّتش از آزادی رفت و آمد و ملاقات و بحث کفایت می­کنند.

در چنین شرایطی، یک پارلمان منتخب چه ارزشی می­تواند داشته باشد؟ چگونه می­توان به این پارلمان به چشم نماینده­ی «اراده­ی آزاد» ملّت نگریست؟ چگونه این پارلمان می­تواند جایگاه سیاسی واقعی طبقات اجتماعی را آشکار کند؟ امّا طرح خشک و خالی این سؤالات برای شکل دادن به باوری گسترده، برای تثبیت آگاهی جهان­شمول و برای حرکت به سمت تأسیس نظم نوین چیزها کافی نیست. اگر کافی بود، بایستی نبرد سیاسی تاکنون به پیروزی مردم کارگر بر طبقه­ی بورژوازی می­انجامید. چرا که طغیان طبقات ستمدیده و استثمارشده علیه حاکمان و آزادی و برابری نادرست و ریاکارانه­شان، خیلی پیش از این­ها آغاز شده است.

در حقیقت، کلمات و تبلیغات برای ایجاد خیزش در توده­های بزرگ کافی نیستند. آن­ها نمی­توانند شرایط لازم و کافی را برای تاسیس نظم نوینی از چیزها تعیین کنند. فرایند تاریخی در دیالکتیکی واقعی کامل می­شود. نه از خلال آموزش یا جدل­های لفظی، بلکه از خلال ضدیّت قهرآمیز با وضعیّت مسلّم امور که با حدّاکثر وضوح بر توده­های بزرگ مردمی آشکار شده است. قطعاً استعفای اعضای سوسیالیست شورای شهر، مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را خیلی بیشتر فهم­پذیر کرد تا تبلیغات دو ساله­ی آموزشی حزب سوسیالیست. قطعاً فاشیسم، فقط در عرض چند ماه، خیلی بیشتر از کلّ خروجی دو ساله­ی خانه­ی نشریّات Avanti! به روشن شدن تزهای بین­الملل کمونیستی کمک کرد. بدون شک این انتخابات، پارلمان و دیگر مؤسّسات بورژوازی را قاطعانه از آگاهی مردمی بیرون خواهد راند و آنان نظام نمایندگی نوینی را خواهند آفرید. نظامی که خواست مردم و ایدئال­های نوین آزادی و برابری را مصرّح می­دارد، همچنین حمایتی را تضمین خواهد کرد که به لحاظ تاریخی مقاومت­ناپذیر است.

به همین دلیل است که حزب ما نسبت به انتخابات بی­تفاوت نیست. زیرا می­خواهد این تجربه در نهایت تأثیرگذاری و با نیرویی آموزشی به انجام برسد. زیرا حزب ما فقط از آن پرولتاریای پیشرو نیست، بلکه به توده­های بزرگ مردمی تعلّق دارد – حتّی عقب­مانده­ترین و شب­زده­ترینشان. حزب ما می­خواهد هم به توهّم سوسیال دمکرات­ها دست یابد و هم عمیق­ترین لایه­های آن را از هم بگسلد. انتخابات در محیطی مملو از آزادی و برابری برگزار می­شود که مختصّ به دمکراسی بورژوایی است. آیا از این انتخابات، حتّی یک نماینده هم نصیب طبقه­ی کارگر خواهد شد که کلّ طبقه­ی ستمدیدگان را نمایندگی کند و کلّ طبقه صدایش را بشنوند؟ همین یک نماینده، تحت قیمومیّت حزب پرولتری، فریادی را جار خواهد زد که کلّ طبقه آن را خواهد پذیرفت و به کنش در خواهندش آورد.

بگذارید فرضیه انقلابی را بیان کنیم: خیزش مردمی نظام پارلمانی را دور خواهد انداخت و کنگره­ی نمایندگان کارگری و دهقانی را جایگزین آن خواهد کرد. قطعاً آن هنگام حتّی فیلیپو توراتی هم جرأت نخواهد کرد که بگوید دمکراسی بورژوازی «شهر» است و شوراها «قبیله» …

.

دو – دمکراسی و فاشیسم

نوامبر 1924

به یک معنا باید گفت که دمکراسی و فاشیسم دو روی یک سکه­اند، دو شکل متفاوت از فعّالیّتی واحد: فعّالیّتی که طبقه­ی بورژوازی برای ایجاد وقفه در مسیر پرولتاریا به انجام می­رساند. تزهای بین­الملل کمونیستی این ادّعا را تأیید می­کنند، امّا فقط در ایتالیا است که تاریخ چند سال اخیر به وضوح بر این حقیقت گواهی می­دهد. طیّ چند سال گذشته در ایتالیا تقسیم کار تمام عیاری میان فاشیسم و دمکراسی صورت گرفته است.

پس از جنگ روشن شد که بورژوازی ایتالیا نمی­تواند با نظامی دمکراتیک حاکمیّتش را ادامه دهد. تا قبل از جنگ دمکراسی ایتالیایی نظامی فوق­العاده باانصاف بود: نظامی که نه آزادی اقتصادی را می­شناخت و نه آزادی­های سیاسی اساسی را. نظامی که سعی داشت با فساد و خشونت جلوی توسعه­ی نیروهای نو را بگیرد؛ خواه این نیروها متعهّد به پیشرفت چارچوب دولت بوده باشند خواه نه. این نظام طبقه­ی حاکم را به اقلیّتی محدود می­کرد که می­توانستند بدون کمک فعّالانه­ی پلیس و سربازان، موقعیّت خود را حفظ کنند. در نظام دمکراتیک ایتالیا قبل از جنگ، هر ساله چندین دسته از کارگران در خیابان­ها از پای در می­آمدند؛ در بعضی نقاط از ترس آنکه مبادا دهقانان انگورها را بچشند، آنان را با پوزه­بند به چیدن میوه می­فرستادند. برای دهقانان و کارگران دمکراسی فقط از یک واقعیّت تشکیل می­شد: آنان می­توانستند شبکه­ای از سازمان­ها را بیافرینند و آن­ها را توسعه دهند. قدم به قدم، تا نقطه­ای که این سازمان­ها اکثریّت عناصر سرنوشت­ساز طبقه­ی کارگر را در بر بگیرند. امّا حتّی این واقعیّت ساده هم تلویحاً به معنای حکم مرگ نظام دمکراتیک بود. بحران پس از جنگ این امر را آشکار کرد.

وجود و تکامل سازماندهی طبقاتی به وضعیّتی می­انجامید که طبقه­ی حاکم نمی­توانست آن را اصلاح کند؛ نه با استفاده­ی نظام­مند از فساد سیاسی رهبران و نه با خشونتی دولتی که هر نظم دمکراتیکی اجازه­ی آن را به خود می­دهد. پس از برگزاری نخستین انتخابات که در آن همه حق رأی داشتند و نمایندگان به تناسب بودند، این امر به عینه عیان شد. پس از این انتخابات، بورژوازی دمکراتیک احساس کرد نمی­تواند این مسأله را حل کند که چگونه باید جلوی از دست دادن قدرت را بگیرد. جنبش کارگری بر خلاف میل رهبران و علی­رغم فقدان راهنمایی آگاه، نتوانست در پیشرفت و دستیابی به تکاملی سرنوشت­ساز شکست بخورد.

فیلیپو توراتی تشویق گردید، آراگون اغماض ورزید و مرحمت­های موذیانه­ای در حق مدیران عالی­رتبه­ی جنبش تعاونی انجام شد. امّا هیچ کدام از این کارها دیگر برای فرونشاندن جنبش کافی نبودند. فشار میلیون­ها انسانی که به جنبش پیوسته بودند، آن را اگر چه به صورتی کژدار و مریز امّا در یک سازمان به پیش می­راند. تحریک نیاز­های اولیّه­ای که افزایش یافته و به حال خود رها شده بودند، میلیون­ها انسان را به حرکت درآورد. در این بزنگاه بود که دمکرات­ها خواستند به دمکراسی بورژوازی وفادار بمانند. آنان این مسأله را مطرح کردند که چگونه می­توان «توده­ها را به سرسپردگی دولت واداشت؟» تا زمانی که دولتی برخاسته از توده­ها در کار نبود، تا زمانی که دولت در فرایند ارگانیک آفرینش به حیات توده­ها گره نخورده بود، نمی­شد این مسأله را حل کرد. در این برهه دمکراسی آموخت باید کنار بکشد و میدان را برای نیرویی دیگر خالی کند. زمان فاشیسم فرا رسیده بود.

فاشیسم چه خدمتی به طبقه­ی بورژوازی و «دمکراسی» رسانده است؟ فاشیسم حتّی حدّاقل آزادی­های باقی­مانده از نظام پیشین را ویران کرد – یعنی امکان پیوندی سازمانی میان کارگران و امکان گسترش تدریجی این پیوند – تا جایی که توده­های بزرگی را در جنبش در بر بگیرد. علاوه بر این، فاشیسم نتایجی را که تا آن زمان در این زمینه به دست آمده بود نابود کرد. فاشیسم با وسایلی بی­عیب و نقص که برای این منظور طراحی شده­اند، هر دو هدف فوق را به انجام رساند. دولت ارتجاعی در سال­های 1919 و 1920، به هنگام مواجهه با جنبش توده­ای در خیابان­ها مانورهایی داد که فاشیسم هرگز تکرارشان نکرده است. فاشیسم فقط وقتی دست به کار شد که سازماندهی طبقه­ی کارگر پا به دوره­ی انفعال خویش نهاد. پس از آن بود که طبقه را از پا انداخت و چنین ضرباتی را بر آن وارد کرد، آن هم نه به خاطر «کرده»های طبقه، بلکه به خاطر آنچه که طبقه «بود» – به عبارت دیگربه عنوان سرچشمه­ی پیوندهایی که می­توانستند به توده­ها سر و شکلی بدهند. قسمت اعظم نیرو و ظرفیّت مبارزاتی توده­ها از وجود همین پیوندها گرفته می­شوند، ولو این پیوندها در میان خود کارگران شکل صریحی نداشته نباشند. مهم این است: امکان نشست، بحث، نظم و ترتیب دادن به این نشست­ها و بحث­ها، انتخاب رهبران از خلالشان، بنیاد نهادن یک تشکیلات ارگانیک ابتدایی، یک اتّحادیه، یک تعاونی یا یک بخش حزبی. مهم این است: امکان اعطای کارکردی مستمر بدین صورت­بندی­های ارگانیک و تبدیل آن­ها به چارچوبی اساسی برای جنبشی سازمان­یافته. فاشیسم به نحوی نظام­مند در جهت نابودی این امکان­ها عمل کرده است.

از این رو، فعّالیّت­های موضعی فاشیسم در پایه­ی ساختار سازمانی طبقه­ی گارگر، در ایالات، مراکز روستایی، کارگاه­ها و کارخانه­ها از همه مؤثّرتر بوده­اند. اخراج کارگران شورشی، تبعید و یا قتل رهبران کارگری و دهقانی، ممنوعیّت برگزاری جلسات، منع بیرون ماندن پس از ساعات کاری، و به این ترتیب سد کردن راه هرگونه فعالیت اجتماعی در میان کارگران و سپس تخریب تالارهای حزب کارگر و دیگر مراکز وحدت اندام­وار طبقه­ی کارگر با دهقانان و پاشیدن بذر وحشت در میان توده­ها. کارهای فاشیسم به تمام مبارزات سیاسی طبقه­ی کارگر برای روشن کردن «حقوق» ضمانت شده در قانون اساسی می­چربید. طبقه­ی کارگر سه سال پس از چنین کنش­هایی، کلّ فرم و سازمان­هایش را از دست داد و به توده­ای بدون ارتباط، چند پاره و پراکنده تنزّل یافت. شرایط سیاسی کشور، بدون هیچ­گونه دگرگونی مهمی در قانون اساسی عمیقاً تغییر کرد. زیرا قدرت کارگران و دهقانان کاملاً خنثی شده بود.

موقعیّت سیاسی وقتی «دمکراتیک» است که طبقه­ی کارگر به چنین وضعیّتی تنزّل یابد. در واقع در چنین شرایطی، گروه­های موسوم به لیبرال بورژوازی می­توانند بدون ترس از تبعات کشنده­ی همبستگی درونی دولت و جامعه: 1- حسابشان را از حساب فاشیسم جدا کنند. گرچه خودشان آن را برای مبارزه علیه کارگران مسلّح، تقویت و تحریک کرده­اند. 2- حاکمیّت قانون را اعاده کنند – یعنی مناسباتی که امکان وجود سازمان­های کارگری در آن رد نمی­شود. لیبرال بورژوازی تنها به این دلیل می­تواند از فاشیسم فاصله بگیرد که کارگران متفرّق و سازمان­نیافته در موقعیّتی نیستند که به قدر کافی به بورژوازی فشار بیاورند. سازماندهی توده­ها چنان از هم پاشیده است که نمی­تواند تناقضات سرمایه­داری را به بحران عام جامعه و پیش­درآمدی بر انقلاب تبدیل کند. از طرف دیگر اعاده­ی حاکمیّت قانون به این دلیل برای بورژوازی لیبرال امکان­پذیر است که فاشیسم نتایج سی سال کار سازمانی را بر باد داده و شرایط مقدّماتی بازگشت دمکراسی را مهیّا کرده است. بورژوازی فقط در یک صورت آزادی سازمان­دهی را به کارگران واگذار می­کند: زمانی که مطمئن باشد کارگران تا درجه­ای تنزّل یافته­اند که دیگر نمی­توانند از این آزادی استفاده­ای کنند؛ مگر ادامه­ی همان کارهای ابتدایی. – بورژوازی لیبرال آرزومند است که این آزادی جز در بلند مدّت، پی­آمدهای سیاسی نداشته باشد.

به طور خلاصه «دمکراسی» وقتی نتواند در برابر فشار طبقه­ی کارگرِ ظاهراً آزاد دوام بیاورد، فاشیسم را سازماندهی می­کند. فاشیسم هم با در هم شکستن طبقه­ی کارگر، امکان هستی «دمکراسی» را اعاده می­کند. غرض بورژوازی این است که تقسیم کاری بی عیب و نقص به راه بیافتد: تناوب فاشیسم و دمکراسی وظیفه دارد که از تجدید حیات طبقه­ی کارگر ممانعت به عمل آورد. اصلاح­طلبان و ماکسیمالیست­ها هم در این کار سهیمند. همچنین همه­ی کسانی که می­گویند شرایط کنونی کارگران ایتالیا، قابل قیاس با سی سال پیش است؛ یعنی با شرایط 1890 و پیش از آن. آن زمان طبقه­ی کارگر نخستین قدم­هایش را برمی­داشت. دیگر شرکاء فاشیسم کسانی­اند که باور دارند این تجدید حیات بایستی با همان شعارها و در همان اشکال سی سال پیش رخ دهد. همچنین همه­ی کسانی که جدال میان بورژوازی «دمکراتیک» و فاشیسم را همان جدال میان بورژوازی رادیکال و محافظه کار می­دانند. همچنین همه­ی کسانی که طوری درباره­ی «آزادی­های قانونی» یا «کار آزاد» داد سخن سر می­دهند که گویی در ابتدای جنبش کارگران هستیم.

پذیرش این دیدگاه به معنای حبس بیرحمانه­ی طبقه­ی کارگر درون چرخه­ای تباهی است که بورژوازی می­خواهد بر گردش بکشد. به گمان رفرمیست­ها، کارگران و دهقانان ایتالیای امروز فقط می­توانند امیدوار باشند که بورژوازی به دست خود آزادی­های زیر را به ایشان بدهند: آزادی بازسازی و  زنده کردن سازمان­ها، آزادی تأسیس دوباره­ی اتّحادیه اصناف، مجامع دهقانی، بخش­های حزبی، مجامع حزب کارگر، فدراسیون­ها، شرکت­های تعاونی، مبادلات کارگری، ادارات کارگری، کمیته­های تحدید آزادی کارفرمایان درون کارخانه. به باور اینان سازماندهی مجاز، فشار توده­ها را برای فراروی از مرزهای جامعه­ی بورژوازی برخواهد انگیخت، آن هم با چنان شدّت و حدّتی که دیگر «دمکراسی» نمی­تواند تاب آورد یا در برابرش مقاومت کند. امّا ما تردیدی نداریم که در این صورت بورژوازی بار دیگر ارتش سیاه­پوشان را برای از میان برداشتن رقبا مسلّح خواهد کرد.

این چرخه­ی نادرست چگونه شکسته می­شود؟ حل کردن این مسأله به معنای حلّ مسأله­ی انقلاب در عمل است. تنها یک راه وجود دارد: باز شناختن نقش توده­ی عظیم کارگران طیّ گسترش بحران سیاسی بورژوازی، آن هم نه با دستاویز قرار دادن رواداری بورژوازی، بلکه با ابتکارهای اقلیّتی انقلابی. از روزی که رژیم فاشیستی دچار بحران شد، کار حزب کمونیست همین بوده است. ماهیّت این وظیفه «سازمانی» است (به معنای محدود کلمه) یا اینکه وظیفه­ای «سیاسی» است؟ آنچه که در بالا گفتیم نشان می­دهد حزب کمونیست تنها زمانی که در حل مسأله توفیق یابد خواهد توانست به درک تئوریک درستی از موقعیّت برسد. در این مورد «بازسازماندهی» طبقه­ی کارگر به معنای آن است که در عمل نیروی جدیدی بیافرینیم و آن را واداریم در صحنه­ی سیاسی مداخله کند. نیرویی که امروزه به شمار نمی­آید، چنان که گویی هرگز وجود نداشته است. بدینسان سازماندهی به سیاست تبدیل می­شود و بالعکس.

دو شرط بنیادی کار حزب کمونیست را ساده می­کنند. یک) این واقعیّت که حزب کمونیست از ضربه­های فاشیسم جان سالم به در برده است. حزب کمونیست بخش سازماندهی­شده­ی طبقه، سازمان اقلیّتی انقلابی و مجموعه­ای از کادرهای حزب بزرگ توده­ای است. ارزش مسیری که کمونیست­ها در اولین سال­های حزب دنبال کردند در همین است. همچنین ارزش سازماندهی تکنیکی بی­عیب و نقصی که یک سال پس از [قدرت گرفتن] دولت کودتا صورت گرفت. دو) این واقعیّت که تناوب فاشیسم به دمکراسی و دمکراسی به فاشیسم، فرایندی مجزّا از دیگر واقعیّات سیاسی و اقتصادی نیست. این چرخه با گسترش و تشدید بحران فراگیر اقتصاد سرمایه­داری و مناسبات نیروهای پرورده­ی آن همزمان است. بنابراین انگیزه­ی عینی قدرتمندی به سمت بازگشت توده­ها به عرصه­ی نبرد طبقاتی وجود دارد. هیچ یک از دیگر احزاب به اصطلاح کارگری از این شرایط برخوردار نیستند. همه­ی آن­ها طی توافقی بر زبان نیامده ارزش سازماندهی آزادانه­ی حزبی را مردود می­شمارند. به علاه این تز بورژوازی را نیز می­پذیرند: تحکیم روزافزون اقتصاد سرمایه­داری پس از بحران دوره­ی جنگ. اکنون کارکرد سیاسی حزب کمونیست به واضح­ترین شکل مشخّص شده و به مؤثّرترین وجه تکامل یافته است. آن هم به خاطر این واقعیّت که تنها حزب کمونیست می­تواند فراخوان ایجاد سازمانی را بدهد که به یکباره از مرزهای دست و پاگیری که میان سازماندهی حزبی و سازماندهی اتّحادیه­ای کشیده شده، فراتر می­رود. حزب کمونیست در پی آن است که وحدت طبقه­ی کارگر را در زمینه­ای وسیع­تر، یعنی در مبارزه­ی سیاسی تحقق بخشد. در این مبارزه، طبقه به میدانی بازمی­گردد که برای نبردی مستقل علیه بورژوازی فاشیست و بورژوازی دمکرات و لیبرال آرایش یافته است. این سازمان را «کمیته­های کارگران و دهقانان» برای مبارزه علیه فاشیسم تدارک دیده­اند.

برای آنکه در تاریخ ایتالیا همتایی را برای «کمیته­های کارگری و دهقانی» بیابیم، باید به «شورای کارخانه­ها» 1919 و 1920 و جنبشی رجوع کنیم که از آن­ها به پا خاست. «شورای کارخانه­ها» مسأله­ی وحدت طبقه و مسأله­ی فعّالیّت انقلابی برای براندازی نظم بورژوازی را یکسان می­دانست و آن­ها را به یک شیوه حل می­کرد. «شورای کارخانه­ها» وحدت سازمانی تمامی کارگران را تحقّق بخشید و در عین حال مبارزه­ی طبقاتی را به چنان درجه­ای رساند که برخورد فرجامین اجتناب­ناپذیر شد. این شورا هم قصّه­ی صلح اجتماعی و هم افسانه­ی احمقانه­ی سازمانی را نفی کرد که با اجازه­ی بورژوازی در دل جامعه­ی سرمایه­داری تکامل می­یابد. این افسانه که سازمان­های مجاز از محدوده­های بورژوازی فراتر می­روند و آن را ذرّه ذرّه از محتوایش تهی می­کنند. وحدت طبقه­ی کارگر در زمین انقلاب حاصل شد؛ با در هم شکستن سازماندهی سیاسی-اقتصادی جامعه­ی سرمایه­داری از پایین.

امروزه کمیته­های کارگران و دهقانان تا چه حد می­توانند همان کارکردهای انقلابی «شورای کارخانه­ها» را به انجام برسانند؟ نخستین دوره­ی حیات روزنامه­ی ما به بسط تزهایی اختصاص یافت که به جنبش انجمن­های صنفی مربوط بودند. «نظم نوین» از خلق خودانگیخته و تکامل این ارگانیسم­ها حمایت کرد. اکنون ما بنای کار تبلیغاتی­مان را بر مسأله­ی فعالیّت انقلابی­ گذاشته­ایم. حزب کمونیست نیز خود را وقف همین مسأله کرده است. نقاط اشتراک و تفارق انجمن­های صنعتی و کمیته­ها هر چه که باشد، پیوستگی این دو مسأله (یکی وحدت طبقه و دیگری فعّالیّت انقلابی) انکارناپذیر است. این پیوند بسته به تلاشی است که در راه تحریک جنبش توده­های بزرگ به انجام می­رسانیم تا خویشتن را در فرمی ارگانیک بیان کنند. ما باید نطفه­های نظم نوینی را که می­خواهیم بیافرینیم در این جنبش بازیابیم. تناوب نفرت­انگیز میان فاشیسم و دمکراسی و تقسیم کار شوم این دو نظام، تنها زمانی به پایان خواهد رسید که این تلاش به نتیجه برسد.

بیان دیدگاه

اطلاعات

این ویودی در 26/02/2014 بدست در ترجمه ها فرستاده شده و با , , , , , , برچسب خورده.

آخرین نظرات

سالار در درسی از سیصد و پنجاه اوین
سالار در سرمایه‌داری و فاشیسم – روی…
یادداشت‌های شبانه در مزاروش و لنین – سیریل…
فولاد راستین در بعد از اودسا «انسان ماندن» خود…
یادداشتهای شبانه در ما و مجلس